لذتی که در نوشتن خاطرات روزمره هست
وقتی یارانه زبان حالیش نمیشود
رفتم انتشارات دانشگاه.
کمی عجله داشتم، فقط چند برگ کاغذ آچار لازم داشتم.
گفتم: دوست من چندتا آچار لطف میکنید؟
گفت: کاغد آچار باید بری از بیرون دانشگاه بخری. این کاغدا یارانه دانشگاست. واسه همینه هر برگ کپی 20 تومن میشه.
گفتم: خوب منم پولشو میدم که…
گفت: نه، بحث پولش نیست. اینجا فقط کپی میگیریم. کاغذ نمیفروشیم.توی کیفمو گشتم یه برگ آچار سفید پیدا کردم دادم بش گفتم: بی زحمت بیست برگ از رو این برام کپی بگیرین.
مطلبی که خوندید یکی از نوت های من در گودر بود که تعدادی لایک خورد. تعداد لایک ها رو خودتون ببینید:
این دنیایه که من و همه شما دوست داریم. دنیایی پر از فرصت های مطرح شدن، حتی اگر قرار باشد برای دل تنگ خودت چیزی بنویسی. فکر میکنم بشر از زمانی که توانست حرف بزند و مخاطب جذب کند به دنبال مخاطب های بیشتر و بیشتر و مطرح شدن بین همنوعان دنیا را آنقدر تغییر داد تا به امروز رسید. روزی که خاطرات روزمره کوچک هم پر از قشنگی و دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
روزی که هر کس به اندازه ظرفیتش دیده میشود و این انقلاب بزرگ عصر دیجیتال است.